شیخ نصیر الدین[1] قایم مقام و جای نشین شیخ نظام اولیاست جامع علوم ظاهری و باطنی بود با خلاق حسنه اتصاف داشت از کثرت فضل و دانش او را گنج معانی می گفتند بعد از وفات شیخ نظام جای نشین گشته در دهلی بارشاد خلایق پرداخت و چون در مکه معظمه بر زبان شیخ عبدالله یافعی جاری شد که مشایخ دهلی همه بجوار رحمت حق پیوستند اکنون شیخ نصیرالدین که چراغ دهلیست مانده بنابران آنجناب به چراغ دهلی ملقب شد گویند شیخ نصیرالدین از ازدحام خلق بتنگ آمده بامیر خسرو گفت از شیخ نظام الدین رخصت گیر تا در کوهی یا بیابانی بغیر تفرقه خاطر مشغول گردم شیخ فرمود مگو ترا میان خلق باید بود و قفاو جفاء یشان باید کشید نقلست که سلطان محمد تغلق که بواسطه بسیاری قتل و سیاست او را خونی میگفتند با درویشان سوی مزاج بهم رسانیده حکم کرد که درویشان بطریق خدمتکاران خدمتم نمایند یکی مرا تنبول خوراند و دیگری دستار به بنداند و شیخ نصیر الدین جامه پوشاند شیخ نصیرالدین قبول نکرده کار بخشونت کشیده چنانچه شیخ را قفا داده محبوس ساختند و شیخ را سخن پیر خود شیخ نظام الدین بیاد آمده ناچار قبول آنخدمت کرد و ازبند نجات یافت از قضا در آنمدت قضایای عجیبه پیش آمده در همان زودی قوت شده بندگان خدای اخلاصی یافتند در تذکرة الاتقیا مسطورست که شیخ بعد از عصر درون حجره شده بطاعت و عبادت حق می پرداخت و بهیچکس سخن نمی گفت و بخادم گفته بود که اگر کسی بعد از عصر آمد او را یک تنکه داده برگردانند و اگر قبول نکند دو تنکه داده باز گردانند و اگر باینمقدار راضی نشود او را نزد من آمدن بدهند روزی قلندری بیامد و عزم دیدن شیخ کرد و هر چند خادمان خواستند که چیزی گرفته برگردد مفید نشد لاعلاج اذن دخول دادند قلندر شیطان صفت بدرون رفته بدرشتی و عربده از شیخ چیزی طلب کرد شیخ چون مشغول طاعت بود دو سه مرتبه اشارت کرد که بنشین تا بدهم قبول نکرده چند زخم کارد به شیخ زد و خون روان شده از سوراخی که زیر آستانه می باشد بیرون رفت خادمان مضطرب وار بدرون رفتند شیخ مانع آمده اسب بادپائی و پنجاه تنکه زر بدو مرحمت کرد و گفت ازین شهر بدر رو تا کسی ترا مزاحمت نرساند و در ان ایام مخدوم جهانیان سید جلال از مکه معظمه تشریف آورده بصحبت شیخ نصیرالدین مشرف شد و خرقه تبرک باو مخصوص گشت ازین جهت است که می گویند که مشایخ ملتان از خانواده چشتیه هم بهره دارند و سید محمد گیسودراز که در احسن آباد کلبرکه دکن آسوده است و شیخ اخی سراج که در بنگاله مقبره اوست و شیخ حسام الدین که در گجرات آسوده است از مریدان آنحضرت اند چون وقت ارتحال رسید وصیت کرد که سید محمد گیسو دراز مرا غسل دهد و در خرقه که از شیخ نظام الدین رسیده پیچیده مع مصلا و عصا مرا در قبر گذارند پس در شب جمعه هژدهم ماه رمضان سنه سبع و خمسین و سبعماته برحمت ایزدی پیوست و سید محمد بفرموده عمل نموده تغسیل و تکفین نمود مدت عمرش هشتاد و دو سال نشان می دهند نقلست که سید محمد گیسو دراز چون دید که از پیر بی نظیر شیخ نصیر از خرقه و عصا و مصلا چیزی نرسید گریان و بریان از شهر دهلی برآمده بدکن رفت در انوقت سلطان فیروز بهمنی در دکن پادشاه بود قدوم سید را گرامی داشته چون سلطنت باحمد رسید بدان تفصیل که در احوال او نوشته شده مرید و معتقد سید گشته در تعظیم و تکریم پیش از پیش کوشید و گنبدی که اکنون سید در آن مدفون است بحکم او ساخته و پرداخته گردید و اهالی دکن را زیاده از وصف اعتقاد و اخلاص بآن بزرگوار است و قصباتی که سلاطین وقف آن سید کرده بودند سلاطین بهمنیه عادلشاهیه و نظام شاهیه و قطب شاهیه بفرزندان او مسلم دارند و اولاد او دو فرقه شده اند بعضی مذاهب امامیه دارند و بعضی مذهب حنفی و هر کدام دعوی مینمایند که سید نیز همین مذهب که ما داریم داشته فاما شیعه مذهبان زیادتی که بر حنفی مذهبان دارند اینست که در گنبد او که بعهد سلطان احمد بهمنی ساخته اند بفرموده مخدوم سید محمد نادعلی و اسامی تمامی ائمه اثنی عشر نوشته شده. گویند که سید از راه گجرات روانه دکن شد و بسیاری از مریدان شیخ نصیرالدین همراهی او اختیار کردند چون باتفاق درویشان به نهرواله رسید با خواجه رکن الدین کان شکر ملاقات کرده خواجه پرسید که کار خود بکجا رسانیدی گفت کار شبلی و جنید کردم اما گشایشی در کار خود نیافتم خواجه گفت از ان رو که ایشان کیسه زر انداخته بودند و تو اندوخته سید متنبه گشته کیسه زر که همیشه در کمر داشت از خود دور نمود و یکی از مریدان شیخ نصیرالدین اودهی شیخ اخی سراج پروانه است و او اگر چه با شیخ نظام اولیا اردت صادق داشت و تربیت از انجناب یافته رخصت بنکاله شده بود اما بعد از فوت شیخ نظام باز بدهلی آمد و دست اردت به شیخ نصیرالدین اودهی داده بدرجه کمال رسید و خرقه خلافت بنکاله یافت و مشهور است که چون شیخ نصیرالدین او را رخصت بنکاله فرمودی بعرض رسانید که در آن دیار چه اثر مترتب گردد شیخ بزبان هندی فرمودند که تم اوپروی تل یعنی تو بالای و او زیر شیخ اخی سراج از بشارت برتری کار خود خوشوقت شده روانه بنگاله شد و روزی که بدیدن شیخ علاءالدین تل رفت او که از آمدن شیخ بآنصوب آزرده خاطر بود خبر تشریف آوردن او شنیده بر چهار پائی مربع بنشست و چون شیخ درآمده بر وی سلام کرد تواضع نکرد و همچنان نشسته ماند شیخ اخی سراج زیر چهار پائی نشسته بشاشت تمام سخن از معارف آغاز کرد خدا داند که او را چه مشاهده شد که یکایک از چهارپائی فرود آمده پایین نشست و شیخ اخی سراج بمبالغه تمام بالا نشانید و مرید شد و دیگر مریدان صاحب حال شیخ نصیرالدین بسیارند چون احوال مفصل بنظر مولف در نیامد بذکر ایشان نپرداخت شروع در واقعات خلفای سلطان المشایخ شیخ نظام الدین اولیا نمود.
[1] – این مطلب از کتاب تاریخ فرشته، مقاله دوازدهم در مشایخ هندوستان ، مشایخ چشتیه نقل گردیده است .
