بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه نویسنده کتاب

حمد و ستایش مخصوص خداوند است و سلام بر بنده برگزیده ای که خداوند سلام وصلوات را مخصوص او قرار داد. و بهشت را به فرزندانش عطاء نموده است،فرزندانی از اولاد فاطمه بتول (س) و علی :بر خاک کشنده و گردن زننده پهلوانان و شرافتمندان در جنگها ،فرزندانی که گوشت آنان از گوشت رسول خدا است و خداوند سیره آنان را بر تمام انسانها حجت قرار داده است . آنان بزرگ بزرگان اسلام و دعوت کنندگان به بهشتند.

آلودگی ظاهری از آنان دور شده و آرامش و بزرگی به آنان عنایت شده است. همچنین پلیدی عملی ندارند. خداوند آنان را  پاک و منزه شده قرار داده و دوست داشتن انان را بر خلق واجب نموده و این دوستی جزء ایمان است ، کسی که حرمین را با قدومش مطهر نمود  و فرشتگان برای یاری رساندن او آمدند در روزی (یوم بدر) که دو گروه مسلمان و کافر با هم ملاقات کردند ما را به آن دوستی امر کرده است.

چنان که در سوره شوری [۱]آمده است: قل لا اسألکم علیه اجراً الا الموّده فی القربی ( ای رسول خدا بگو اجر رسالت از شما نمی خواهم بجز این که به خویشانم محبت و دوستی کنید). روی : أنَّه لَّما نَزَتَت هذه الآیه: قیل: یا  رسولَ الله مَن قرابتکَ هؤلاء الذین وجبَ علینا مودَّتهم؟ فقال (:) « علیٌّ و فاطمه و ابناهما».[۲] روایت شده که پس از نزول این  آیه از پیامبر گرامی اسلام سوال شد نزدیکان و خویشانی که در این آیه محبت و دوست داشتن آنان بر ما واجب شده است چه کسانی هستند فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند پسر آنان و آیه مباهله بر این روایت و نقل ،تایید و تاکید دارد : توضیح آیه بشرح ذیل می باشد:

و هو ما أخبرتا الشیخ الصالح العالم الأوحد عبدالملک بن أبی القاسم بن أبی سهل الکروخی الهروی ببغداد منصرفی من السفره الحجازیه علی شط دجله، عن مشایخه الثلاثه: القاضی أبی عامر محمود بن القاسم الأزدی ، و أبی نصر عبدالعزیز بن محمَّد التراقی، و أبی بکر أحمد بن عبدالصمد الفورجی (رحمهم الله) ثلاثتهم، عن أبی محمَّد عبدالجبارن محمَّد الجراحی ، عن أبی العبّاس محمَّد بن أحمد المحبوبی، عن الامام الحافظ أبی عیسی محمَّد ابن عیسی الترمذی ، قال:أخبرنا قتیبه، قال:أخبرنا حاتم بن إسماعیل، عن بکیر بن مسمار، عن عامربن سعدبن أبی وقّاص، عن أبیه، قال أمر معاویه بن أبی سفیان سعداً فقال: ما منعک أن تسبَّ أبا تُراب؟

قال: أما ما ذکرت ثلاثاً قالهن رسول الله (ص)  فلن أسبَّه لئن یکون لیَّ واحده منهن أحبّ إلیَّ مِن حُمرِ النعم، سمعت رسول الله ۹ یقول لعلیًّ و خلفه فی بعض  مغازیه، فقال لی علیُّ (:):« یا رسول الله! أتخلفنی مع النساء و الصبیان»؟ فقال له رسول الله(ص):«أما ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنَّه لا نبوه بعدی» و سمعته یوم خبیر یقول :« لاُعطیت الرایهَ‌رجلاً یحبُّ الله و رسوله، و یحبُّه الله و رسوله» فتطاولنا لها فقال:« ادعو الی علیّاً» فأتی و به رمد، فبصقفی عینه و دفع الرایه إلیه ففتح الله علیه ، وانزلت هذه الآیه: ( قل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم ونساءنا و نساءکم و أنفسنا و ءنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی الکاذبین: [۳] بگو ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ، ما زنان خویش را دعوت نماییم ، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم ، شما  هم از نفوس خود ، آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .

فدعا رسّول الله  (ص) :علیّاً و فاطمه و حسناً و حسیناً ( علیهم الصلاه و السَّلام ) فقال :« اللّهم اللّهُمَّ هؤلاء أهلی ».

از عامربن سعد بن ابی وقاص از پدرش سعدبن ابی وقاص نقل شده است که معاویه بن ابی سفیان یه سعد بن ابی وقاص امر کرد که علی را سب [۴] کن ،او امتناع کرد معاویه از او پرسید به چه دلیل از سب اباتراب پرهیز می کنی : سعد پاسخ داد سه چیز از پیامبر(ص) به یاد دارم که هر کدام از آنها به تنهایی مانع از سب علی می شود که هر کدام از قرمزی نعمتها دوست داشتنی تر است ( کنایه از قرمزی سکه طلا و نقره است) شنیدم که پیامبر خدا (ص) به علی در موقعی که او را در مدینه گذاشت و خودمی خواست به جنگ برود علی به او گفت: ای پیامبر خدا آیا مرا با زنان و فرزندان می گذاری ، پیامبر خدا به او فرمود  آیا راضی نیستی که تو برای من بمنزله هارون نسبت به موسی باشید مگر اینکه بعد از من پیامبری نیست و از پیامبر(ص) شنیدم که در روز خیبر فرمود:

پرچم اسلام را به مردی می دهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست می دارند همه برای این کار گردن کشیدیم ، سپس فرمود علی را بخوانید، علی آمد و پرچم اسلام به او داده شد در حالی که چشم درد داشت پیامبر آب دهان مبارکش را در چشمان علی ریختند و پرچم اسلام را به او دادند ، و خداوند پیروزی را به او داد وسوم این آیه نازل شد: (آیه مباهله): پیامبر ، علی و فاطمه و حسن و حسین را فرا خواند و فرمود خداوندا، خداوندا، اینان اهل بیت من هستند.

و أخبرنا الشیخ الثقه العدل الحافظ أبوبکر محمَّد بن عبدالله بن نضر الزاغونی بمدینه السَّلام، قال: أخبرنا أبوالحسین محمَّد بن إسحاق بن أبراهیم بن مخلف الباقرحی، قال: أخبرنا أبوعبدالله الحسین بن الحسن بن علیّ بندار، قال: أخبرنا أبوبکر أحمد بن عامر الطائی ،قال :أخبرنی أبی أحمد بن عامر بن سلیمان ، قال: حدَّثنی أبوالحسن علیّ بن موسی الرَّضا (:) قال:« حدَّثنی أبی الحسین بن علیّ ، قال: حدَّثنی أبی علی بن ابی الحسین ، قال: حدَّثنی أبی الحسین به علیّ ،قال: حدَّثنی أبی علی بن أبی طالب، قال: قال رسول الله(ص) یا علی ! إنَّ اللهَ قَد غَفَرَ لکَ و لأهِلکَ وَشیعِتَکَ، و محبّی شِیعَتِکَ وَ مُحَّبی محبی شیعتَک، فابِشر فاءنَّک الأنزع البطین، منزوع مِنَ الشرک، بطین من العلم» همچنین از علی بن ابی طالب نقل شده است که پیامبر(ص) فرمود:

ای علی خداوند تو را و اهل تورا و پیروان تو را و دوستداران پیروانت را و دوستداران دوستداران پیروانت را بخشیده است و بشارت باد که تو دارای شکم پاک (بزرگ) و از شرک دور شده و پر از علم هستی.[۵]

وأخبرنا الأمام الأجل  الکبیر أخی سراج الدین رکن الإسلام شمس الأئمه إمام الحرمین أبوالفرج محمَّد بن أحمد الملکی (رحمه الله علیه)،قال:أخبرنا الأمام الزاهد أبو محمَّد إسماعیل بن علیّ بن إسماعیل، قال: أخبر السیّد الأمام الأجل المرشد بالله أبوالحسین یحیی بن الموفق بالله،قال: أخبرنا أبوطاهر محمَّد بن علی محمَّد بن یوسف الواعظ،قال : أخبرنا أبو جعفر بن عبدالل بن حمَّاد المعروف ابن میثم، قال: أخبرنا أبو محمَّد القاسم بن جعفر بن عبدالله بن محمَّد بن عمر بن علیّ بن أبی طالب، قال: حدَّثنی أبی جعفر بن محمَّد بن عبدالله بن محمَّد، عن أبیه علیّ بن الحسین زین العابدین، عن أبیه الحسین بن علیّ الشهید(علیهم السلام) قال:« سمعتُ جَدَّیَ رسول الله (ص) یقول: منَ أحبَّ أن یحیی حیاتی، و یموت میتتی ،و یدخل الجنَّه التی وعدنی ربَّی، فلیولَّ علیَّ بن أبی طالب و ذرَّیته الطّاهرین، أئمه الهدی و مصابیح الدجی من بعده، فإنَّهم لَن یخرجوکَ مِن باب الهدی الی باب الضاله».

و همچنین امام المومنین محمد بن احمد مکی از حسین بن علی شهید نقل می کند که : شنیدم جدم پیامبر خدا(ص)  فرمود کسی که دوست دارد زندگی مرا احیاء کند و مرگش مثل مرگ من باشد و داخل در بهشتی شود که خدایم به من وعده کرده است پس دوستی علی بن ابی طالب و فرزندان طاهرین او را داشته باشد ، فرزندانی که ائمه هدایت کننده و چراغهای هدایت بعد از او هستند که اینان شما را از راه هدایت به گمراهی و تاریکی نمی برند.[۶]

فقال رجل: یا زید! أأنت سمعت منه؟ قال: إی و ربُّ الکعبه. زید بن یتنع می گوید: شنیدم که ابابکر صدیق گفت:دیدم پیامبر خدا خیمه ای برپا کرده و او بر تیر و کمانی عربی تکیه کرده و در آن خیمه علی و فاطمه و حسن و حسین هستند فرمود ای گروه مسلمین، من در صلح و آشتی با کسی هستم که اهل این خیمه را دوست بدارد و دشمنی دارم با کسی که اینان را دشمن بدارد و من ولی دوستداران آنها هستم . و اینان را دوست ندارد مگر کسی که پدری نیکو و تولدی پاک داشته باشد و کینه اینان را ندارد مگر کسی که پدری و تولدی ناپاک داشته باشد. مردی به زید گفت ،آیا خود این سخن ابابکر را شنیده ای ؟ زید پاسخ داد قسم به خدای کعبه که این سخن را شنیده ام.

وأنبأنا مهذب الأئمه أبوالمظفر عبدالملک بن علیّ الهمدانی نزیل بغداد، قال: أنبأنا محمَّد بن الحسین بن علیّ المقری ، قال: أخبرنا محمَّد ابن محمّد بن أحمد الشَّاهد، قال: خبرنا هلال بن محمَّد بن جهفر، قال: أخبرنا أبوالحسن علی بن أحمد الحوانی، قال:خبرنا محمَّد بن أسحاق المقری، قال: أخبرنا علیُّ بن حمَّاد الخشَّاب، قال: ءخبرنا علیُّ بن المدینی، قال: أخبرنا وکیع بن عباس، قال: رسول الله(ص) :« لّما عرج بی الی السَّماء رأیت علی باب الجنَّه: لا إله إلاّ الله ؛ علی مبغضهم لعنه الله». و ابوالمظفر به سند خود از ابن عباس نقل کرده است که پیامبر فرمود: زمانی که به سوی آسمان عروج کردم دیدم بر درب بهشت نوشته شده بود جز خدای یکتا خدایی نیست محمد پیامبر خدا است وعلی ، ولی خدا و حسن و حسین برگزیده خدا و فاطمه امه الله ، لعنت خدا بر کسانی که کینه اینان را داشته باشند. و از جمله اشعاری که من

(خوارزمی ) درباره اهل بیت سروده ام:

یزید جهنمی خواست که آنان را خوار کند و آنان را در ورطه نابودی برساند. خداوند عادل حال آنان را دگرگون کرد و به جایی رسانید که مثل ستاره ای بالای ستارگان شدند. فضایل آنان قابل شمارش و تمام شدنی نیست اگرچه روزها مثل عبور ابرها آن را بشمارم. و از خوار شدن کسانی که کینه اهل البیت راداشتند در حالی که دارای ستونهای محکمی بودند و پشت سرشان تختهای مستحکم بود و آرزوهایی که آنان را به سوی (جهنم) محشورنمود و شقاوتهای که آنان را به سوراخهائی از جهنم سرنگون کرد، این است که اینان حاملان کینه و بغض محبین رسول خدا بودند و منکر فرزند پیامبر بودن، فرزندان علی و فاطمه بودند از جمله اینان حجاج بن یوسف ثقفی کینه جوی لجوج بود بطوریکه در این روایت نقل شده است.

أخبرنا الشیخ الإمام الزَّهد الحافظ زین الَّین و الأئمَّه عَلیّ بن أحمد العاصمی، قال: أخبرنا شیخ القضله إسماعیل ابن إحمد، قال: أخبرنا والدی شیخ السنَّه أحمد بن الحسین البیهقی، قال: أخبرنا أبوالحسین ابن بشران العدل ببغداد، قال: أخبرنا أبو عمرو ابن السماک قال: أخبرنا حنبل بن إسحاق، قال: أخبرنا داود بن عمر و قال: أخبرنا مصالح بن موسی،قال: أخبرنا عاصم بن بهدله، عن یحیی ابن یعمرالعامری، یحیی پسریعمرعامری[۷] می گوید: حجاج«بن یوسف ثقفی » کسی را به دنبال من فرستاد سپس حجاج به من گفت ای یحیی تو کسی هستی که گمان می کنی فرزند علی از فاطمه، فرزند رسول خدا است، گفتم اگر امانم دهی پاسخ گویم، گفت تو در امانی ک گفتم کتاب خدا را برای تو می خوانم در قرآن آمده است (و وهبنا له اسحق و یعقوب کلا هدینه و نوحا هدینا من قبل و من ذریّته داود و سلیمن و ایوب و یوسف و موسی و هرون و کذلک نجزی المحسنین (۸۴) و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس کل من الصالیحن (۸۵) و اسحق و یعقوب را بخشیدیم،واز نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هداست کردیم) و این گونه ، نیکوکاران را پاداش می دهیم.(۸۴) و زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس را که همه از شایستگان بودند(۸۵).

عیسی کلمه خدا و روح او بود که به مریم باکره القاء نمود در حالی که خداوند او را از اولاد ابراهیم می داند حجاج گفت به چه دلیل این مطالب را می گویید و در بین مردم مطرح می کنید پاسخ دادم بخاطر آنکه خداوند بر اهل علم واجب کرده است که آنچه را می دانند به مردم بگویند.

و کان رسول الله (ص) یقول:« کل نب اُم ینتمون إلی صبتهم إلاّ ولد فاطمه فاءنَّی أنا آبوهم و عصبتهم»

و همچنین نقل شده است که: پیامبر گرامی اسلام فرمود: هر فرزند مادری به گروه و طایفه ای پدری خود می رود مگر فرزند فاطمه، که من پدر آنان و گروه و ریشه ایشان هستم.و اخباری که حکایت دارد پیامبر گرامی حسن و حسین را پسران خود خوانده اند بسیار و غیر قابل شمارش است. خداو.ند حجاج را به مثل یحیی بن یعمر که توان پاسخ دادن به او را داشت مبتلا کرد و این تایید الهی بود که در موقع پاسخ به آیه استدلال کرده و این بخاطر میزان فهم و بسیاری علم اوست که خشم او را در موقع تلاوت آیه ای که در آن اشاره شده است، حضرت عیسی فرزند حضرت ابراهیم است  که در حالی که او از ناحیه مادر به حضرت ابراهیم منتسب می شود و راه استدلال او را بست و دلیل را برایش توضیح داد مثل توضیح دادن و تشریح کردن سر حجاج و او را در سرزمین وسواسش ترک کرد، خداوند حجاج را و هر ملعونی از نسل او را لعنت کند و هر کس که در این راه به او بپیوندد و یا در راه او است، از کسانی که کینه اهل بیت را دارند. و خدا لعنت کند کسانی را که کینه توزان اهل بیت و قاتلین آنان وآنان که خونشان را ریختند و کسانی که بر این کار آنان را کمک کردند و مشورت دادند و یا راهنما شدند را دوست داشته باشند ایا از دین اسلام فهمیده نمی شود، کسی که بر کشتن صیدی حرام راهنمایی نماید در حکم شرعی مثل کسی است که خود در حَرَم شکار کرده باشد که این حکم خداوند بر راهنمای شکار حرام در حَرم امن الهی است پس حکم خداوند در مورد کسی که حرمت رسول خدا را در حرم نگه نداشت و خون فرزند شفاعت کننده روز قیامت را بر زمین جاری کرده است چه می تواند باشد در حالی که پسر دختر پیامبری غیر از او در زمین نبوده است.

و چون به دلیل تاخیر زمانی از بودن در آن واقعه و فدا کردن خونم و اینکه عاشقانه در پیش  او باشم معذور هستم، دوست دارم که مسئله کشته شدن او را عصاره قلمم و اطاعت کردن از او با زبان که اکنون اطاعت آنان را نمی توان با نوک شمشیر نمود و دشمنان آنها را با سخن مساعد حمله ور نمی شوم تا اینکه شفاعت جد ایشان محمد مجتبی (ص) و اولیاء فرزندان او را کسب نمایم در روزی  که منادی از پشت حجاب عرش صدا می زند ای کسانی که در صحرای محشر هستید چشمان خود را ببندید که فاطمه دختر محمد (ص) عبور می کند سپس فاطمه می آید در حالی که نوری اطراف او را فرا گرفته با لباسی که به خون حسین رنگین شده و به دور او پیچیده است و تا جلو عرش می رود سپس می گوید تو خدای جبار عادل هستی ، بین من و بین کسانی که فرزند مرا به قتل رسانیده اند قضاوت کن، پیامبر می فرماید: قسم به خدای کعبه که در این هنگام خداوند قضاوت می کند. سپس می فرماید: مرا شفیع کسانی قرار ده که بخاطر مصیبت وارده شده بر من گریه کرده اند سپس خداوند فاطمه را شفیع آنها می گرداند.

مطالب این کتال را در پانزده فصل و به ترتیب ذیل آورده ام:

فصل اول: در بیان بعضی از فضائل پیامبر گرامی اسلام (ص)

فصل دوم: در فضائل خدیجه بنت خویلد اولین زن مومن به خدا و پیامبر(ص)

فصل سوم: در بیان فضائل فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف ،مادر گرامی علی ابن ابی طالب

فصل چهارم: در بیان بعضی از فضائل امیرمومنان علی ابن ابی طالب و فرزندان طاهرین او

فصل پنجم: در فضائل فاطمه بنت رسول الله (ص)

فصل ششم : در فضائل حسن و حسین (علیهما اسلام)

فصل هفتم: در بیان فضائل حسین (ع)

فصل هشتم: در بیان خبرهای که پیامبر(ص) از حسین داده است و همان طور هم واقع شده

فصل نهم: در بیان مطالبی که بین حسین و ولید بن عتبه و مروان بن حکم در دوران حکومت معاویه و بعد از او بوده است

فصل دهم: در بیان حالات و مدت اقامت حسین در مکه و نامه های رسیده از اهل کوفه و فرستادن مسلم ابن عقیل به کوفه و چگونگی شهادت او

فصل یازدهم : در بیان حرکت حسین از مکه به عراق و وقایع بین راه و چگونگی فرود آمدن او و شهادتش در کربلا که خداوند شفاعت او را به ما ارزانی دارد

فصل دوازدهم: در بیان سرنوشت قاتلین و همراهان قاتلین او و لعن قاتلینش

فصل سیزدهم: در بیان ذکر مصیبت و مرثیه های که برای او سروده شده است

فصل چهاردهم : در باب زیارت تربت حسین که خداوند توفیق زیارتش را به ما عنایت نماید.

فصل پانزدهم: در بیان چگونگی  انتقام مختار بن ابی عبید ثقفی از قاتلین و همراهان آنان. می خواهم که این نوشتار را به مطالبی بیارایم که جمع اجماع آن را نقل کرده باشد و می خواهم دایره شعاع آرا را گسترده کرده و پرده ها را بالا بزنم و اما آنچه که غلاه نقل کرده اند را نخواهم آورد و این مطالب را طوری نمی آوریم تا که گمراهان از آن لذت ببرند. این کتاب را با داستان مختار تمام کردم . تا موجب شفای سینه های نیکوکاران از آن زخمها شود.

سپس خداوند بر عبیدالله بن زیاد مثل ابراهیم بن اشتر شجاع پسر شجاع را فرستاد که نفس او را هلاک کند و آفتاب وجودش را بپیچاند و بچشاند پایان بدی را که با هیزم اعمالش داشته و نتیجه عملش را ببیند

(فقطع دابر القوم الذَّین ظلموا).[۸] قطع شد دنبال ( زندگی ) جمعیتی که ستم کرده بودند.

والحمد الله رب العالمین


[۱] – آیه ۲۳

[۲] – تفسیر الکبیر، فخرالدین رازی ،جزء ۲۷،ص ۶٫۴،سوره شوری ، آیه۲۰،

تفسیر النسفی، ذیل سوره شوری آیه ۲۳، تنفسیر ابن السعود ، سوره حم عسق، آیه ۱،جزء ۸، ص۲۱٫

[۳] – آل عمران ، آیه ، ۶۱٫

[۴] – دشنام دادن وناسزا گفتن

۵ – صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه جزء ۱۵، ص ۱۴۷، سنن الترمذی جزء ۱۰، ص۱۷۳، حدیث ۳۸۸۰، سنن السنائی کتاب انحطائص جزء۵ ص ۱۰۷، فتح الباری کتاب فضائل اصحاب، جزء۷، ص ۴۳۲، خصائص امیرالمومنین لامام النسائی باب منزله علی ، ح ۲، ص ۴۸و ص ۸۱٫

[۶] – مجمع الزوئد، جزء۹، کتاب علامات النبوه، ح ۱۴۶۳۹، ص ۱۳۸، المستدرک للحاکم النیسابوری ، ج۳، ص ۱۳۸، کتاب معرفه الصحابه، حدیث ۴۶۹۱، لسان المیزان، ج۲، حرف الباء، ص۸۶، ح ۱۲۲۶٫

[۷] – یحیی بن یعمر، فقیه، علامه، قاری، ابو سلیمان عدوانی بصری قاضی مرو بود از ابوذر غفاری و عمار یاسر و از عائشه و ابی هریره و ابن عباس و ابن عمر روایت نقل کرده، حجاج او را از بصره به خراسان تبعید کرد امیر خراسان اورا اکرام کرد و قاضی خراسان قرار داد اما پس از مدتی از این مقام عزل شد او ثقه می باشد وی در سال هجری درگذشت.

[۸] – الانعام/۴۵